سلام همراهان گرامی در این مقاله از سایت سخن امید قصد داریم درباره خشم صحبت کنیم
در فیزیولوژی قرون وسطی، اخلاط مختلف، معانی مختلفی داشتند.
خلط سودا که با رنگ سیاه مشخص می شد، نشانگر مالیخولیا یا افسردگی بود. خلط بلغم که با رنگ سفید مشخص میشود، نشانگر خونسردی، سستی و تنبلی است.
خلط صفراوی که زرد رنگ بود، نشانگر بدخلقی و عبوس بودن می باشد و خلط دموی مفرط که رنگ قرمز تداعی گر آن است، مشخصه آتشین مزاج بودن، عصبانیت و زود خشمگین شدن است.
هنگامی که یک تشویش طبیعی به وجود می آید و انسان تحت فشار قرار می گیرد، دچار خشم، اضطراب و یا ناراحتی فیزیکی می شود.
برای بسیاری از مردم، خشم درون خانواده قابل تحمل نیست، بدین ترتیب هنگامی که کودک به خاطر فشار روانی زخم می خورد، واکنش احساسی نامعقولی نشان می دهد. سرکوب خشم، به صورت افسردگی یا عمیق تر کردن گسست سایه در درون روی می دهد.
مشکل ساز ترین مقابله های سایه های روانی
تصادفی نیست که امور جنسی و خشم، مشکل ساز ترین مقابله های سایه هستند، زیرا در دوران جوانی تجربه می شوند و مجموعه آنها مانند آشوب طلبان، برهم زننده نظم جامعه و خارج از کنترل شخص می باشند، اما از آنجایی که فشار درونی غیر قابل اجتناب است، از خشم نمی توان گریخت.
از آنجایی که احساسات ناخودآگاهی مثل خشم و امور جنسی مدتی طولانی سرکوب شده اند، نوعی افسردگی خفیف به وجود می آورند. گاهی هم نزدیک سطح روان می آیند و با تأثیری آسیب زننده به خود و دیگران فوران می کنند.
عواقب بروز ندادن خشم
شواهدی وجود دارد که نشان می دهد کسانی که مشکل خاصی در ابراز خشم خود دارند برای مثال طرحواره بازداری هیجانی دارند سیستم ایمنی شان سرکوب شده و در نتیجه آماده ابتلا به امراض جسمی مثل انواع مختلف سرطان هستند.
در نتیجه این زخم ها، شخص طبیعت دنیا را اشتباه برداشت می کند، در تحریف نهاد شخصی خود همدستی می کند و مجموعه ای از واکنش های غیر ارادی را به عنوان خود کاذب که هدفش مدیریت اضطراب است، برمیگزیند.
ریشه های فرو خوردن خشم در کودکی
به همین ترتیب کودکی که از کمبود در محیط خود رنج می برد، تمایل دارد حس ارزشمندی اندکی در خود ایجاد کند و به طرز اعتیاد آوری به دنبال دریافت تایید و اطمینان از سوی دیگران می باشد، از همین رو کودک از واکنشهای خشمگین به زخم های روانی خودداری می کند، پس باید گفت خودمان تا حدود زیادی در این زخم زدن به خود مشارکت داریم، همه ما می دانیم اما شاید نخواهیم بپذیریم که بدترین دشمن خود هستیم.
هنگامی که نخواهیم بپذیریم ما خود مشکل هستیم و فریبکارانه زندگی میکنیم، بسیار دشوار است که از خشم عبور کنیم،هنگامی که دلایل خشم و انگیز های سالم پشت آن، شناسایی شوند، انرژی نهفته در خشم به طور صحیحی آزاد می شود، تا به وظیفه اصلی رشد روانی ما، رسیدگی کند.
یقینا یکی از مبهوت کننده ترین اکتشافات کسانی که به جست و جوی آگاهی و پذیرش مسئولیت می پردازند، تشخیص تبانی ناخودآگاه شان است واقعاً صرف نظر از گذشته، از ما برای زندگی که ساختیم، آنچه شده ایم و آنچه نسبت به دیگران انجام داده ایم، باید شکایت شود.
نحوه بروز خشم
گاهی خشم راه خود را به سوی دیگران باز میکند و با تندخویی و یا حتی اعمال آسیبزننده به آنها ابراز می شود. اکثر اوقات این خشم عمیق که از روح خرد شده ای برمی خیزد، علیه خود ما به هزاران شکل مانند بدنامی، بدرفتاری با خود، اعمال خود ویرانگر و یا تضعیف نیروی درونی ابراز می شود.
خشم واکنش منطقی روح به زخم هایش است، خشم پاسخی غیر ارادی به فشارهای روح است.
خشم تنها بخشی از سیستم تدافعی روان نیست، بلکه اشارهای حیاتی است، که اگر رد آن را بگیریم، ممکن است به بهبود و التیام روح منتهی شود.
خشم هنگامی که با آگاهی متحول شود، انرژی عمده ای می شود، که نتنها برای التیام و بهبود در دسترس است، بلکه برای پیشبرد امیال روح نیز مفید است.
زخم های آغازین
در حالی که زخم های آغازین به ندرت بهبود می یابند، اما آنچه را که می خواهند به طور نمادین به ما بگویند، می توان تغییر داد.
هنگامیکه در خشم اسیریم، هر اندازه هم که منطقی باشد، در دوزخ در نواحی پست گذشته خود به سر می بریم و زندگی فعلی ما هنوز توسط زخم های گذشته تعریف می شود.
هنگامی که خشم خود را بپذیریم وخاستگاه آن را رد گیری کنیم و تاثیر آن را بر خود ساختگی مان ببینیم، آنگاه شاید از محدوده های گذشته رها شویم و بتوانیم با تغییر دیدگاهمان نسبت به وقایع، با رهایی از بند زخم های آغازین، زندگی جدیدی را برای خود بسازیم. امیدوارم مطالب این مقاله از سایت سخن امید برای شما مفید بوده باشد